استراتژی های تامین مالی | قسمت ۵۵
استراتژیهای تامین مالی و اجرای پروژههای زیربنایی
توسعه و اجرای پروژههای زیربنایی همواره نیازمند بررسی و انتخاب استراتژیهای مناسب تامین مالی و اجرایی است. یکی از موثرترین ابزارها برای تحلیل این استراتژیها، استفاده از چارچوب تحلیلی Miller است که به وضوح روشهای مختلف تامین مالی و اجرایی پروژهها را دستهبندی میکند. این چارچوب از دو محور اصلی تشکیل شده است: محور عمودی که مربوط به روشهای اجرایی پروژه و میزان مشارکت بخش خصوصی در طراحی، ساخت، تامین مالی و بهرهبرداری از پروژه است، و محور افقی که به مسئولیتهای دولت در پذیرش ریسکهای مالی در طول عمر پروژه اشاره دارد. این تقسیمبندی به تحلیل دقیقتری از استراتژیهای ممکن برای تامین مالی و اجرای پروژههای زیربنایی کمک میکند.
استراتژیهای روشهای اجرای پروژه
در محور عمودی این نمودار، دو استراتژی اصلی برای روشهای اجرایی پروژه وجود دارد که به ترتیب به میزان مشارکت بخش خصوصی در پروژه اشاره دارند. نخست، روش تقسیمبندی شده (مجزا) که در آن هر بخش از پروژه (برنامهریزی، طراحی، ساخت، تامین مالی، بهرهبرداری و نگهداری) توسط طرفهای مختلف انجام میشود. این روش به دولت امکان میدهد که برای هر بخش از پروژه، پیمانکار یا مشاور خاصی را انتخاب کرده و نظارت دقیقی بر عملکرد هریک داشته باشد. دوم، روش ترکیبی است که در آن یک طرف تمامی مسئولیتها و مراحل پروژه را به عهده میگیرد. این روش به خصوص در پروژههایی با پیچیدگی کمتر یا زمانی که هدف هماهنگی بیشتر بین مراحل مختلف است، به کار میرود.
استراتژیهای سرمایهگذاری دولت
در محور افقی، استراتژیهای مختلف سرمایهگذاری دولتی نیز دیده میشود که در آن دولت یا به طور مستقیم مسئول تامین مالی پروژه است، یا از روشهای غیرمستقیم برای ترغیب بخش خصوصی به مشارکت در پروژه استفاده میکند. در روش مستقیم، دولت از منابع مالی خود برای تامین اعتبار لازم جهت اجرای پروژه استفاده میکند. این روش معمولاً در پروژههایی که اولویت بالایی دارند و نیازمند کنترل کامل دولت هستند، به کار میرود. در مقابل، در روش غیرمستقیم، دولت با استفاده از مشوقها، مجوزها و حمایتهای مختلف، بخش خصوصی را به پذیرفتن ریسک مالی و سرمایهگذاری در پروژه ترغیب میکند.
ترکیب استراتژیهای اجرایی و سرمایهگذاری
ترکیب دو محور عمودی و افقی چارچوب Miller منجر به شکلگیری استراتژیهای مختلفی برای اجرای پروژههای زیربنایی میشود. این ترکیبها به ویژه در تعیین نحوه تامین مالی و تقسیم مسئولیتها در مراحل مختلف پروژه اهمیت دارند. چهار مدل رایج در این زمینه عبارتند از:
- طراحی – مناقصه – ساخت: در این روش، دولت مرحله طراحی را از ساخت جدا میکند و به صورت جداگانه قراردادهایی با شرکتهای مشاور برای طراحی و با پیمانکاران برای ساخت پروژه میبندد. در این روش، تمام مراحل ساخت و بهرهبرداری از طریق اعتبارات دولتی تامین مالی میشود.
- طراحی – ساخت: در این استراتژی، مسئولیتهای طراحی و ساخت به یک شرکت واحد واگذار میشود. این مدل معمولاً زمانی استفاده میشود که دولت میخواهد فرآیندها را سادهتر کرده و هزینهها را کاهش دهد.
- طراحی – ساخت – بهرهبرداری: در این مدل، علاوه بر طراحی و ساخت، مسئولیت بهرهبرداری از پروژه نیز به بخش خصوصی واگذار میشود. این روش به دولت این امکان را میدهد که هزینههای اولیه را از طریق بخش خصوصی تامین کرده و بهرهبرداری از پروژه را در بلندمدت تحت نظارت شرکت خصوصی قرار دهد.
- طراحی – ساخت – انتقال: در این روش که در ناحیه دو نمودار قرار دارد، علاوه بر ترکیب مسئولیتهای طراحی و ساخت، بخش خصوصی همچنین مسئولیت تامین مالی پروژههای ساخت و بهرهبرداری را نیز به عهده میگیرد. پس از اتمام پروژه، آن را به دولت انتقال میدهد.
نتیجهگیری
استراتژیهای تامین مالی و اجرای پروژههای زیربنایی بستگی زیادی به نوع پروژه، نیازهای مالی و ساختاری آن، و سطح مشارکت بخش خصوصی دارد. چارچوب تحلیلی Miller با کمک تقسیمبندیهای خود، به دولتها و نهادهای اجرایی این امکان را میدهد که به طور دقیقتر و علمیتری استراتژیهای مناسب را برای تامین مالی و اجرای پروژههای زیربنایی انتخاب کنند. این انتخاب میتواند تاثیر مستقیمی بر کیفیت پروژهها، هزینهها و زمانبندی اجرای آنها داشته باشد.
برگرفته از کتاب “قراردادهای BOT و کاربرد آن در قراردادهای زیربنایی ایران“
دیدگاهتان را بنویسید